ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
چنان که میدانیم خداوند متعال، فیّاض علی الإطلاق است، اگر مقتضی افاضه، موجود باشد، او در عطا و فیض بخشیدن بخل روا نمیدارد.
حضرت ولیّعصر(عج) نیز مظهر صفات علیای خداوند هستند، بنابراین خداوند فیّاض بالذّات است و ایشان فیّاض بالعرض. از این رو، اگر کسی مقدّمات تشرّف را به گونة صحیح فراهم سازد، آن حضرت افاضه میکنند و او را به این مرتبه نایل میسازند؛ چه منع فیض از کسی که لایق آن است، قبیح است و قبیح بر خداوند متعال و خلیفة او روا نیست.
ازین روست که بزرگان بر این مطلب اتّفاق دارند که اگر شرایط تشرّف حاصل شود، خود حضرت عنایت میکنند و فرد لایق را به محضر خود میپذیرند.
مفاد آنچه گذشت گویا بر زبان خود آن حضرت نیز جاری شده است. به این حکایت توجّه فرمایید:
به ادامه مطلب بروید....
در «نجف اشرف»، رسم بر آن بود که اگر کسی از دوران تحصیل رسمی فارغ میشد و میخواست به وطن خود مراجعت کند، یکسالی به درس اخلاق مینشست و در صفای باطن میکوشید؛ چه، پیش از این، علما بر این نکته اتّفاق داشتند که اگر کسی بدون آنکه صفای نفس را به دست آورد در تحصیل اصطلاحات علمی بکوشد، نه تنها نمیتواند برای جامعة خود مفید باشد، که چه بسا زیانهایی نیز به آن وارد سازد. ازین رو گذشته از تذهیب نفس در طول دوران تحصیل، همواره فارغالتّحصیلان را بر آن میداشتند که پیش از ورود به عرصة اجتماع و به دست گرفتن مناصب اجتماعی، دورهای از علم اخلاق را بیاموزند و زیر نظر استاد فن، مراتب کمال را طی نمایند.
سالها پیش از این، یکی از فضلای نجف اشرف چون میخواست به شهر خود مراجعت کند و به خدمات علمی، اجتماعی بپردازد، با خود اندیشید که به جای آنکه یک سال به درس اخلاق بنشیند، به محضر حضرت ولیّعصر(عج) بار یابد و از ایشان تقاضا کند که او را با نظر مهدویِ خویش، از چاه نفس خارج و به مراتب معرفت واصل نمایند. آن فاضل، گذشته از علوم رسمیِ حوزوی، از دانش رمل و جفر نیز آگاه بود. از این رو به محاسبه پرداخت و براساس قواعد علم جفر، دریافت که آن حضرت هماکنون در «حرم سیّدالشّهدا(علیه السلام)» در کنار در معروف به «درب حضرت علیاکبر(علیه السلام)» نشستهاند. از این رو با عجله لباس بر تن کرد و به حرم مشرّف شد. امّا در کنار در مردی قفلساز را دید که نشسته است و با مردی دیگر صحبت میکند؛ آن مرد فاضل با تعجّب به این صحنه نگریست و با خود اندیشید که: مگر ممکن است حضرت ولیّعصر(علیه السلام) در کنار مردی قفلساز بنشینند و با او صحبت کنند؟، از این رو در صحّت محاسبات خود تردید کرد و ناکام به خانه بازگشت.
فردای آن روز، باز براساس قواعد جفر دریافت که حضرت در کنار همان در نشستهاند. پس با عجله به همان مکان شتافت و با تعجّب، باز مرد قفلساز را در کنار مردی دیگر مشاهده کرد؛ امّا اندیشة دیروزین باز او را به بازگشت وا داشت و او نامراد به خانه مراجعت کرد.
فردای آن روز، برای سومین مرتبه دست به دانش جفر برد و نتیجه را همچون دو روز نخستین یافت؛ عجیب آنکه چون به صحن مطهّر مشرّف شد همان صحنة روزهای گذشته را دریافت؛ مرد قفلساز به همراه مردی دیگر نشسته و با هم صحبت میکنند.
فاضل ما در این مرتبه یقین کرد که آن مرد دومین خود حضرت ولیّعصر(عج) هستند، از این رو به سوی ایشان شتافت و چون به محضر ایشان رسید آن حضرت برخاستند و فرمودند: «تو خودت را اصلاح کن من خودم به ملاقاتت میآیم!» و پس از ادای این جمله غایب شدند.
مرد فاضل با تعجّب از آن قفلساز پرسید: این آقا که با تو صحبت میکردند، کیستند؟ و قفلساز پاسخ داد: من ایشان را نمیشناسم، امّا مرد بسیار ملّایی است و چیزهایی که هیچ کس بلد نیست را بلد است! مثلاً میگوید: جدّم اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در این نقطه از اسب بر زمین فرو افتادند؛ حضرت علی اکبر(علیه السلام) در این نقطه به شهادت رسیدند، گویا این آقا در آن زمان در واقعة کربلا حاضر بودهاند که این چنین دقایق و مشخّصات آن روز را بیان میکنند. به هر حال مصاحبت با ایشان بسیار لذّتبخش است و من از نکات ایشان بسیار لذّت میبرم.
فاضل ما از او پرسید: چه مدّت است که با این آقا دوستی پیدا کردهای؟
پاسخ شنید: دو ماهی است که این آقا به سراغ من آمده و هر روز یکدیگر را در این مکان ملاقات میکنیم.
آن مرد دانشمند، پس از این ماجرا به تهذیب نفس پرداخت و دریافت که نخست میباید مقدّمات تشرّف را حاصل کرد تا پس از آن، خود آن حضرت عنایت کنند و فرد را به حضور خویش بپذیرند.
گفتیم که حضرت ولیّعصر(عج) فیّاض بالعرض هستند و اگر شرایط تشرّف در کسی فراهم شود، ایشان بخل نمیورزند و فرد لایق را به حضور میپذیرند. گذشته از این، ایشان علاقة خاصّی به شیعیان خود دارند و از این رو، خود در پیِ ملاقات اولیای خویشند؛ چه دیدیم که وظیفة آن حضرت در دوران غیبت و نیز ظهور، رساندن موجودات به کمال لایق خود است؛ اگر موجودی آن چنان مراتب کمال را طی کند که گذر از مراتب بعدی منوط به تشرّف به محضر ایشان باشد، وظیفة آن حضرت اقتضا میکند که او را به حضور بپذیرند و در وادی کمال راهنمای او باشند.
علاقة آن حضرت به شیعیان که در مسیر تکامل گام برمیدارند، به گونهای است که خود طالب ملاقات اینانند؛ چه هیچ امری همچون تکامل انسانها نمیتواند آن حضرت را شادمان سازد.
با این همه امّا اگر کسی ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت کرد، وظیفة شرعی همة مسلمانان است که او را تکذیب کنند و از این سخنان باز دارند. آنچه امروزه در جامعة ما شایع شده که هر از چندگاه، گروهی خیالپرداز و گروهی دیگر که مفاهیم مذهبی را وسیلة اشتهار خود کردهاند، امروزه در کارند تا مردم را به جای آنکه به سوی آن حضرت بخوانند، به بهانة تشرّف و حتّی ارتباط دائمی، قلوب مردم را به سوی خود جذب کنند.
گذشته از همه اینها امّا، میخواهیم به نکتهای دیگر اشاره کنیم؛ و آن اینکه بسیاری از کسانی که ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت را داشتهاند و گاهگاه واقعاً از فیض آن حضرت نیز برخوردار شدهاند، نه [خود] ایشان، بلکه یکی از یاران خاصّ ایشان را زیارت کردهاند؛ چه، همواره پنج گروه از اولیا در محضر آن ولیّ مطلق به سر میبرند و در خدمت ایشان از جان و دل میکوشند. اینان اوتاد، نجبا، نقبا، رجالالغیب و صلحا هستند که اگرچه از جنس دیگر مردمانند، امّا به مراتبی از تهذیب نفس و جلای باطن نایل شدهاند که میتوانند در محضر آن حضرت به سر برند. خلاصه آنکه غیر از طبقة صلحا، گویا بقیة این طبقات دارای تشرّف اختیاری هستند و میتوانند در هر لحظهای که طلب کنند، به محضر ایشان بار یابند.
اگرچه شماره اینان به درستی بر ما معلوم نیست، امّا گویا جمعیّت حاضر در محضر آن حضرت، بیش از پانصد نفر هستند. اینان دائماً تحت فرمان آن حضرتند و حوائج شیعیان و محبّان ایشان را به فرمان آن حضرت روا میدارند؛ از این روست که شماری از کسانی که ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت را دارند، هر چند واقعاً مورد نظر و فیض خاصّ آن حضرت واقع شدهاند، امّا نه خود ایشان که یکی از یاران خاصّ ایشان را زیارت کردهاند؛
یاران آن حضرت و به ویژه طبقة رجال الغیب، همواره به امر آن حضرت در میان مردم رفت و آمد میکنند و حوائج آنان را برطرف میسازند. بدین ترتیب، اگر کسی با یکی از مردان الهی روبهرو شد که پس از انجام حوائج مادّی و معنوی او، از دیده نهان گشت، نباید بپندارد که خود آن حضرت را دیده است؛ چه بسا یکی از یاران خاصّ آن حضرت را که سر در فرمان ایشان دارند، دیده است.
پینوشتها:
برگرفته از: آب حیات؛ مجموعة سخنرانیهای حضرت آیتالله ناصری، صص 352-359.
سلام اخوی...چیشد .به ما فاتخار نمیدی تا شاعر مداح ما بشی یا به ما شعری بدی؟؟
التماس دعا
یا علی
باسلام وب زیبایی داری موفق باشی دوست عزیز....
سلام دوست خوبمممممممممممممممم
خوبی انشاءالله؟
الهی همیشه زیر سایه الله واهل بیت سلامت باشی
راستی من با عنوان ارج وقرب شهید اپممممممممممممممممم
مثل همیشه منتظرتما
التماس دعا
یا علی مدد
سلام. خوبه، بیشتر مطالب بذارید